بوی تند آتش سیگار زیر ابر های بهاری که آفتاب امید را پوشانده اند، و قطره های اشکی که از چشمان ابرها و آسمان دل خزانم میبارند تا برگ های آرزوی بهاریم را به رنگ زرد تغییر دهند و مرا قدم به قدم به آخر خط نزدیک کنند ،
قلم را از دستان سرنوشت گرفته ام ...
آخر داستان من فقط و فقط در کتابی یک صفحه ایست، که خط های آخرش را مینویسم،
خط هایی که هر لحظه خط میزنم و دوباره مینویسم تا اندوه وار تر تمامش کنم ، تا به سرنوشت نشان دهم چگونه به گریه میاندازمش ،
شاید بعد از آن هر کسی را وارد بازی زندگی اش نکند
farzad:x aaali bud:x:x
:d
misi elahe :X :X :D