JUNK BEER KIDNAP

JUNK BEER KIDNAP

The Art of Self Destruction
JUNK BEER KIDNAP

JUNK BEER KIDNAP

The Art of Self Destruction

تنها دورانی که دوست دارم برگرده

یادمه  سه سال خیلی چیز هام تغییر کرد و همه اینارو مدیون یکی از دوستام به نام آرزو بودم ...

آرزو دختری بود مثل بقیه دخترا با این تفاوت که دنیای قشنگی داشت ، خودش یه سال از من بزرگتر بود  ، خوب همیشه هم سر این قضیه با من شوخی میکرد :) 

یادمه طبق قولی که بهش داده بودم یه دفتر خریدم تا نوشته هامو توش بنویسم ، وقتی تو یکی از پارک های خیابون سناباد  مشهد نشسته بودیم اولین جمله رو تو دفترم نوشت ، یه جمله از آهنگ shroud of false  از گروه Anathema :


we are just a moment in time

a blink of an eye

a dream for the blind  

visions from a dying brain


متفاوت بودن آرزو اذیتش میکرد ، همیشه غمگین بود ، ولی دیوونه بازی های من گاهی وقتا میخندوندش ، در عین حال به حرفام مو به مو گوش میداد 

بعد از اینکه تابستون اونسال تموم شد بهم گفت پدر و مادرش تصمیم گرفتن از ایران برن ، برادرش تو سوئد درس میخوند ... خوب برای من میتونست بد ترین خبر باشه چون آرزو تنها کسی بود که باهاش حرف میزدم ...

خوب طبق قراری که داشتن مهر اونسال رفتن ... من هم تا آخر اون سال هر هفته به اون خیابون میومدم و آناتما گوش میدادم ...

الان دوسال و نیم هست که ازش خبر ندارم حتی از اینترنت ... امیدوارم هرجا هست موفق باشه 

اون روزا بهترین خاطرات زندگیمن ... فقط کاش میتونستم یه جمله بهش بگم که : " الان خیلی فرق کردم ، خیلی اتفاق ها افتاد، هنوز اون دفتر رو دارم و هنوز هم تموم نشده :) "   ... تنها دوست واقعی من بود تو کل زندگیم 

هنوز خاطرات اون روز ها تو ذهنم میاد هر دفعه با فکر کردن بهشون لذت میبرم....

به یاد اون روزا این دوتا آهنگ آناتما رو میزارم ، هنوز وفتی این آهنگارو گوش میدم یاد اون روزا میفتم


Anathema - shroud of false


Anathema - lost control

اشک ها



The Wind Blows So Light


It Wars With My Tears

 

...That Won't Dry For Many Years



+My Dying Bride  - For my Fallen Angel

شاید ، شاید و شاید

مشکلی نیست ، من از کسی انتظاری ندارم ، این درس را زندگی به من داد ، با قرار دادن مهره هایی به نام انسان در بازیش ...

شاید میخواهد به من بیاموزد که به هیچ چیز وابسته نباشم 

شاید میخواهد به من سنگ بودن را بیاموزد

شاید میخواهد به من بیاموزد که انسانیت و احساسات فقط چشم اندازی از پوچی اند 

و این بهای بازی کردن است...

ولی من هرگز بدون دوست داشتن ،بدون وجدان و بدون قلب نمیتوانم زندگی کنم  ...

این طبیعت من است که اعتماد کنم

این طبیعت من است که هر بار بعد از شکست ، دوست داشتنم را قوی کنم

شاید من مهره ای اشتباهم 

شاید ، شاید و شاید

و این شاید هاست که هرروز برای شروعی تازه میگویم و هنگام رفتن نیز این شاید هاست که میگویم

شاید بعد از رفتن کسی باشد مثل من و از جنس من 

شاید در دور دست ها سرزمینی باشد که مردمانش به هم عشق میاموزند نه گرگ بودن و دوری ...

خط های پایانی

بوی تند آتش سیگار زیر ابر های بهاری که آفتاب امید را پوشانده اند، و قطره های اشکی که از چشمان ابرها و آسمان دل خزانم میبارند تا برگ های آرزوی بهاریم را به رنگ زرد تغییر دهند و مرا قدم به قدم به آخر خط نزدیک کنند ،

قلم را از دستان سرنوشت گرفته ام ...

آخر داستان من فقط و فقط در کتابی یک صفحه ایست، که خط های آخرش را مینویسم،

خط هایی که هر لحظه خط میزنم و دوباره مینویسم تا اندوه وار تر تمامش کنم ، تا به سرنوشت نشان دهم چگونه به گریه میاندازمش ،

شاید بعد از آن هر کسی را وارد بازی زندگی اش نکند

پروانه ام، باید بسوزم

باید در آتش شمعت سوخت تا ذره ذره ذوب شدن در گمگشتگی ،

در نهایت باید با آتشی سوخت در رسم روزگار ...

یه مرد بود



با صدای بی‌صدا،
مث یه کوه، بلند،
مث یه خواب، کوتاه،

با دستای فقیر،
با چشمای محروم،
با پاهای خسته،
یه مرد بود، یه مرد!

+فرهاد - مرد تنها

+شب  داشت بارون میومد رفته بودم کوه  اینو بلند بلند میخوندم  هیچ جنبنده ای نبود :|

سکوت پر معنی

گاهی وقتا بعد از کلی درگیری کارها تو طول روز وقتی دیگه حسابی خودمونو تو زندان جسممون گم میکنیم ...

بهتره آخر شب یه نگاه به چیز هایی که در تمام اون مدت ساکت بودن بندازیم

آسمون ، ستاره ها ،ماه ،درختا ، کوه ها

حرف های زیادی واسه گفتن دارن ...

فردای خیلی زود

روز هایی از آینده جلوی چشمام میاد که سال ها از زندگیمون گذشته ،

روز هایی که ازمون سنی گذشته ...

روز هایی که سردی نبود همو حس میکنیم ولی هنوز تو یاد هم زنده ایم...

حتی  روز هایی که پیر شدیم وقتی داریم تو یه کوچه که پر از برگ های پاییز زیر آسمون ابری و هوای بارونی به بازی بچه ها نگاه میکنیم و با عصا به سختی راه میریم ، هنوز تو یاد هم زنده ایم ...

و تا لحظه مرگمون افسوس این جا های خالی رو میخوریم ...

لحظات درد ناکیه


روحی در بند وابستگی

تو زندگیم بزرگترین آرزویی که داشتم این بود که به هیچ چیز وابسته نباشم ،

اینجوری مث روحی میمونی که هر جا بخواد پرواز میکنه

بدون هیچ محدودیتی

.

و اینجاست که معنی واقعی زندگی رو میفهمم


میدونم مشکل کجاست

... I know what's wrong
God, you've complicated everything
...I know you're wrong
God , so take it all away from me
... I know
you're ... Gone ... Gone ... Gone
,
this is where I will cross my line

+(corey taylor & dave grohl- from can to can't)

دو جهان در یک مکان



از معنی این عکس خوشم اومد !!


+ هنر تو یه عکس اینه که بشه ازش تعبیر های مختلف کرد، هر کی با طرز فکر خودش و اونچیزی که تو ذهنش میگذره!!!

هرروز دقیقا یکسان است


این آهنگ مثل بقیه آهنگها احساسی خونده نشده که شمارو به گریه بندازه ،

فقط یه سری حقایق رو تو زندگی میگه که برای من تک تک جمله هاش درسته ، این آهنگ برای من  جزوه آهنگاییه که تو معنی شعر حرف اول رو میزنه  ،

درسته که خیلی شاعرانه سروده نشده یا اصطلاحات شاعرانه وتشبیهات خاصی به کار نبرده ولی کاملا به طور مستقیم همه حقایق تلخو میگه که همینش برای من خیلی ارزش داره.

درباره آهنگسازیه این آهنگ هم هیچ چیز نمیشه گفت چون ترنت رزنر(Trent reznor) خواننده گروه)Nine Inch Nails( جزو نوابغ موسیقی به حساب میاد 

ریتم این آهنگ هم به اون صورت احساسی نیست ، به جز ریتم ضعیف پیانو اول که ممکنه خیلی چیزارو یادتون بیاره ... مثل خاطرات

بعد ریتم اصلی آهنگ شروع میشه که با یه ریتم درام نسبتا آروم ولی منحصر به بفرده همراهه

که همراه با اون لیریک آهنگ هم گفته میشه :)

متن شعر(لیریک) آهنگ در ادامه مطلب با ترجمه مزخرف!


DOWNLOAD mp3

ادامه مطلب ...

درس طبیعت

تخته سنگ هایی که موقع تکیه بر آنها میشکنند

بوته های روی زمین خاکی که موقع زمین خوردنمان درختی سَرو میشوند

.

تا خود را طرد کنیم با دلی پر از نفرت


under a clear blue sky

دیدن لذت بخش معجزه ای به نام طلوع صبح ، وقتی به آیندت هم همینجوری نگاه میکنی .

یک روزو با طبیعت و مردماش شروع میکنی ،

وقتی از دنیا تو چشمات یه بهشت میسازی

.

.

ته دلت هنوز زیر آسمان سرد وسیاهی ...

به نرمیِ یه سنگ !!!

مدت ها سعی در این داشتم که یه آدمی باشم که به هیچ چیز و هیچ کس اهمیت نمیده ،

احساس میکردم زیادی دارم اهمیت میدم ...

ولی الان که به خودم نگاه میکنم میبینم خیلیم کمی از سنگ ندارم!
ولی ازین وضع راضیم ! خیلیم راضیم !