داستان هر روز ما. اینقدر تو متنت از طبیعت گفتی من و یاد این آدمایی انداختی که تا یه روز میرن پیکنیک کل محوطه اطرافشون و تبدیل میکنن به سطل زباله.آینجور آدمارو با جریمم نمیشه آدم کرد.نمونش همین که موقع رانندگی قوطی و هر چیزی که دم دستشون میاد پرت میکنن بیرونه ماشین[.انگار خیابون سطل زبالست.بعد میگن چرا خیابونای آمریکا و اروپا تمیزه.خوب توام ادم باش.خیابون ایرانم میتونه تمیز باشه:S013:]
خوبی ؟
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
امروز با بچه ها رفته بودیم بیرون

منظورم باغِ
ناهار برده بودیم
تا ساعت 10 شب هم اونجا بودیم
خیلی خوش گذشت
الان که برگشتم خونه
حس خیلی بدی دارم
از خودم متنفرم
خیلی خیلی متنفرم
نمی دونم چرا
اه
اینا رو چرا دارم به تو میگم آخه
باز زده به سرم
ولم کن بابا
اعصاب ندارم فرزاد
مسعود :|
باورت نمیشه منم همچین حسی دارم الان :|
دو روزه :|
ما هم لذت میبریم از بازدید سایتتون
قربان شما
استاد:)
منو لینک کن:)
چشم
اینقدر تو متنت از طبیعت گفتی من و یاد این آدمایی انداختی که تا یه روز میرن پیکنیک کل محوطه اطرافشون و تبدیل میکنن به سطل زباله.آینجور آدمارو با جریمم نمیشه آدم کرد.نمونش همین که موقع رانندگی قوطی و هر چیزی که دم دستشون میاد پرت میکنن بیرونه ماشین[.انگار خیابون سطل زبالست.بعد میگن چرا خیابونای آمریکا و اروپا تمیزه.خوب توام ادم باش.خیابون ایرانم میتونه تمیز باشه:S013:]
خوبی ؟