تفاوت حقیقتی که همیشه در بارش بهم میگفتنو با حقیقتی که خودم با چشمام میبینم احساس می کنم .
هنوز گاهی با خودم خلوت می کنم ، در ذهنم داستان هایی می سازم که توش انسان بودن هنوز با ارزشه !
اینجوری چشمامو رو حقایق می بندم و هر روز بابتش سرزنش می شم ، ترجیح می دم خودم جرئی از حقایق تلخ بشم تا اینکه هرروز این حقایق و ببینم و یاد اتفاقهایی بیوفتم که آدمو تا مغز استخون می سوزونه ،
خیلی می سوزونه ، دیگه انسانیت خریداری نداره ، میای خوبی می کنی خیلی راحت بهت ظلم میشه ، به همین راحتی
همیشه هم کسایی که انسانیت نداشتن و خودخواه بودن موفق شدن
دیر یا زود هم باید بفهمیم که خدا فقط یک افسانست .
چه آروم و چه دردناک ارزش ها و زخم ها تلف می شن و چه مسخره نا مردی ها بی جواب می مونن
شاید خیلی بد بینی اما حرفات درسته
اما جواب نامردی ها بی جواب نمیمونه
بلخره قیامتی وجود داره
نع
نمیدونم ناتور دشتِ سلینجرو خوندی یا نه.
پیشنهاد نمیکنم، چون تنهایی گزنده و عریان، احساس رها شدگی بعد از تموم کردن کتاب آدمو به گریه میندازه و منی که خیلی به ندرت پیش میاد بتونم گریه کنم بعد از این کتاب نتونستم جلوی خودمو بگیرم اما، حقیقت محض مرگ انسانیت و نوشته هات تنها چیزی که برام تداعی کرد این کتاب بود.
نمیدونم دیگه خدایی هست یا نه اما، اگه هم باشه، برام مسلم شده که مارو به حال خودمون رها کرده.
اگه ارزششو دارو پی کتابرو میگیریم حتما :)
آره هیچ دلیلی نیست که خدایی باشه که لایق پرستش باشه ، چون این فقط یه بازیه
یا هم به قول خودت مارو رها کرده
اگر کسی تو را با تمام مهربانیت دوست نداشت،
دلگیر مباش که نه تو گناهکاری نه او
آنگاه که مهر می ورزی مهربانیت تو را زیباترین معصوم دنیا میکند
پس خود را گناهکار مبین
من عیسی نامی را می شناسم که ده بیمار را در یک روز شفا داد
و تنها یکی سپاسش گفت!!!
من خدایی می شناسم که ابر رحمتش به زمین و زمان باریده
یکی سپاسش می گوید و هزاران نفر کفر !!!
پس مپندار بهتر از آنچه عیسی و خدایش را سپاس گفتند
از تو برای مهربانیت قدردانی می کنند.
پس از ناسپاسی هایشان مرنج و در شاد کردن دلهایشان بکوش
که این روح توست که با مهربانی آرام میگیرد
تو با مهر ورزیدنت بال و پر میگیری
خوبی دلیل جاودانگی تو خواهد شد
پس به راهت ادامه بده
دوست بدار نه برای آنکه دوستت بدارند
تو به پاس زیبایی عشق ، عشق بورز و جاودانه باش
:)