مشروب ، رپ و آخر شب هم قراره بره هیئت !!!
اینا صحبت های کسی که رو نیمکت روبروم تو پارک نشسته بودِ !
از گفتن مشکلات کلیشه ای جامعه بدم میاد ، ولی آدم باید یکم خودشو خالی کنه دیگه ،
صب مشروب می خوری جلو رفیقات رپ می ذاری با موضوع داف کُنی ، دیگه هیئت می خوای بری چیکار کنی؟ مگر اینکه بخوای راه همونایی که بهشون اعتقاد داری رو ادامه بدی !
+چه فرقی میکنه تئوری دیوار پینک فلوید یا مرغدونی بودن دنیا یا نوشته های پوچ گرایانه صادق هدایت یا هر چیز دیگه ، همه مردم دنبال اعتقاد داشتن به چیزین که از اونا یه برده بسازه ... مثل همیشه زنده باد خر
دنیا در اصل یه مرغ دونی بوده، ینی قرار بوده باشه ، و همچنان هستش
ولی خوب از قضا تو مرغ دونیه گاو و گوسفندم پیدا شدن و اسب همچنین ،
ولی خوب خدمات این دنیا مخصوص مرغدونیه متاسفانه
و گاو و گوسفند و اسب ها هم باید دونه بخورن که خیلی وقتا هم این گوسفنداش عن مرغم میخورن ظاهرا خیلی هم لذت میبرن و مرغام واسشون ناز می کنن
همسایه بقلیمم باباش گوسفند بوده ننش اسب بوده خودش تک شاخ شده واسه همین خیلی عده آش میشه پیش من
دو تا لاشخورم کنارم نشستن
بعد گاوا هم که کلا نیستن
! When you bump with the hump, you land on your rump
" Quasimodo Wilsons."
وقتی با اونی که رو کولِ ضربه بخوری ، با پشت می خوری زمین
"استاد کازیمودو ویلسونز"
خورشید طلوع خواهد کرد
و اشک ها خشک خواهند شد
آن لحظات حدر رفته دیگر باز نخواهند گشت
و ما دیگر احساسش نخواهیم کرد
خیلی هارو هم دیدم تو وبلاگاشون میان درباره صلح و اون آرمش حرف میزنن ولی هیچوقت خبر ندارن چه تفاوت زیادی بین زندگی خودشون و کسایی که داره بهشون ظلم میشه وجود داره و هیچ وقت هم نخواهند فهمید.
نمیدونم اسم این کارشونو چی میتونم بزارم ، شاید خودنمایی یا احساس نیاز شدید به روشن فکر بودن !
داشتم یه آهنگ از گروه Stone sour گوش میدادم یه حرف خیلی جالب زد که جواب همه ی اینارو میده :
بزرگ ترین نقص های دنیا را انسان ها دارند ، انسانهایی که قدرت درکشان به ظاهر از همه ی موجودات بیشتر است ، انسان هایی که با قدرت احساس و تفکرشان معجزه خلق میکنند ،
از آثار هنری مانند ساخت موسیقی و یا حتی خلق عشقی با شکوه همراه با فدا کاری گرفته تا اختراع وسایل ،
همان انسان ها آنقدر پست می شوند که یکدیگر را حیوان خطاب می کنند.
همان انسان ها آنقدر سنگدل می شوند که وقتی نگاهشان می کنی جز جسمی بی روح هیچ نمیبینی
همان انسان ها آنقدر قدر نشناس می شوند که هنگامی که از وضعیتی ناراضی هستند به وضعیتی جدید می آیند ، دلتنگ همان وضعیت قبلی می شوند .
همان انسان هایی که همیشه شکایت می کنند ولی هرگز نمیبینند خیلی ها هم از او شکایت میکنند.
همان انسان هایی که هرگز نخواهند فهمید که آسایششان را مرگ چه کسانی تامین کرده ،و همان ها آنقدر خودشان را بالا میگیرند که انگار فراموش کرده اند که تنها دلیل با ارزش بودنشان دادن کود به کاهو است.
وچیزی که برایم در حد مرگ وحشتناک است ، اینکه چقدر راحت دل های یک دیگر را مانند تکه ای زباله خرد میکنیم... وای بر روزی که دل خودمان را خرد کنند !
ما انسان ها موجودات عجیبی هستیم و کاش می دانستیم چه ارزش های بزرگی درونمان داریم و کاش روزی بدانیم ...