استرس ، ترس ، فرار ، سرزنش ،
اینم یه روش زندگی واسه خودش
چه اشکالی داره ؟
فقط یه هدف کم داره :)))
باید برای هدف جنگید :)))جمع کنید بابا
تفاوت حقیقتی که همیشه در بارش بهم میگفتنو با حقیقتی که خودم با چشمام میبینم احساس می کنم .
هنوز گاهی با خودم خلوت می کنم ، در ذهنم داستان هایی می سازم که توش انسان بودن هنوز با ارزشه !
اینجوری چشمامو رو حقایق می بندم و هر روز بابتش سرزنش می شم ، ترجیح می دم خودم جرئی از حقایق تلخ بشم تا اینکه هرروز این حقایق و ببینم و یاد اتفاقهایی بیوفتم که آدمو تا مغز استخون می سوزونه ،
خیلی می سوزونه ، دیگه انسانیت خریداری نداره ، میای خوبی می کنی خیلی راحت بهت ظلم میشه ، به همین راحتی
همیشه هم کسایی که انسانیت نداشتن و خودخواه بودن موفق شدن
دیر یا زود هم باید بفهمیم که خدا فقط یک افسانست .
چه آروم و چه دردناک ارزش ها و زخم ها تلف می شن و چه مسخره نا مردی ها بی جواب می مونن