آره دیگه 6 ماه شد
نوشته های قبلیمو خوندم ، انتظار داشتم حس احمقانه ای بهم بده
ولی این نوشته هام نبودن که حس احمقانه دادن !
این الان خودم بود ،
چرا ؟ چون مردم دوست دارن حس احمق بودن کنی تا روت سوار شن ، و خوب جالبه که اینم احمق بودنشونو می رسونه
فقط برای اینکه خودشونو ثابت کنن و بگن ما از تو برتریم ، و آدم حسابت نمیکنیم و خوب مث یه افیون خودشونو واسه لحظه ای از زندگی رقت انگیزشون راضی نگر دارن !
و خوب البته منم تو دلم بهشون می گم :" یعنی به همین راحتی از زندگیتون راضی می شین ؟ با ریدن و سوار شدن رو من ؟؟ خوش بحالتون بخدا ، چه دنیای ساده ای دارین "
خلاصه آره من استعداد خر سواری دارم ،
ولی واقعا یه سوال دارم از ملت!چرا وقتی میخوام یه لطفی درحقتون کنم سوار میشین رو آدم؟ :)
راستش هر خطی مینوسیمو دوباره پاک میکنم و بهتر می نویسم ، میخوام رو اعصابم مسلط باشم !
بگذریم کلا آدم باید خیلی جاها سکوت کنه ،
--
کلا حس خوبی داد بعد 6 ماه نوشتم ، تو اتاق تاریک با آهنگ های Steven Wilson ،
از دست رفتی پسر