JUNK BEER KIDNAP

JUNK BEER KIDNAP

The Art of Self Destruction
JUNK BEER KIDNAP

JUNK BEER KIDNAP

The Art of Self Destruction

به دنبال معنی بودن

بی توجهی های بی مورد 

پذیرفتن مزخفات بی ارزش 

ترسیدن از بزدل ها 

فراموشی ارزش ها

فراموشی درد ها و هدف ها

فراموشی خودم 

شکست خوردن از خودم

از دست دادن کنترل 

پایانی بی پایان

انسانیت بی مورد برای حیوان ها 

انتظار عکس العمل از سنگ ها 

و بوته هایی روی زمین خاکی که هنگام زمین خوردنم درختی سرو می شوند 

من تنها کسم 

اینجا فقط تخته سنگ است 

اینجافقط من هستم

کسی دیگر نیست

من خود یک دنیا بودم

من خودم نیستم 

خودم را سالهاست گم کرده ام

من قفس نیستم 

این سنگ ها جسمم را قفس کردند

من خود  یک دنیا بودم

من آزادی بودم

دیگر خودم را نمی شناسم 

به دنبال خود می گردم ، هر بار فقط خاطرات را میابم 

دیگر خود را پیدا نخواهم کرد

آرامش

چقدر ساده به دست میارنش

و چقد سخت به دست میاد 

چقد ساده از دست می ره

و چقد سخت به دست میاد

چه راحت یه نفرو می کشه

و چه راحت بهش می خندن

یه وقتایی که دیگه میخوای زمینو بجویی

تمام چیزی که می خوام یه فکر آزادِ ، تا تصمیماتو با فکر خودم بگیرم نه با ترس هام ، نه با نفرتم و به طور کلی نه با احساساتم 

ولی وقتی آدمای اطرافمو می بینم که چه راحت با فکرهای آزادشون تصمیماشونو میگیرن  ، برام خیلی تعجب آور می شه که چجوری داشتن یه فکر آزاد انقدر میتونه برای من سخت باشه 

و اینکه خیلی از آدامایی با شرایط من ، چه بی رحمانه و در عین حال چه مسخره به خاطره فکری که آزاد نیست لت و پار میشن 

افکار شکارچیانی ماهرند

ساعت 5 صبحه ،

بیخوابی ،

فکر های لعنتی ، 

مث دیوونه ها دنبال یه آهنگ که آرومت کنه 

هوا سرده حسش نیست برم بیرون سیگار بکشم

هوای سرد ، پاییز ، از نظر ادبی فصل غمناکیه ، مث خوره افتاده تو جونم که پاییزه و اندوه دوری یه غریبه ، حتی صورتشم یادم نمیاد دیگه 

انقد مث دیوونه ها دنبال آروم کردنت میری که حتی بعضی وقتا یادت میره از چی ،

یادت میره که دیگه خسته شدی و بریدی از دویدن 

می ترسم لپ تاپو خاموش کنم و برم تو رخت خواب ، به خاطر فکرای لعنتی که هر لحظه ممکنه بیان 

می ترسم آهنگ شاد گوش بدم  ممکنه یاد خاطرات بیفتم ، یا روز هایی که هیچوقت نخواهم دید 

جالب میشه وقتی میدونی فکرت چیزی نیست که در اختیارت باشه ، فقط میاد سراغت ، شکارت می کنه دست و پات قفل میشه 

تصور کن برنامه ریختی برای فردات ولی یادت رفته که افکار لعنتی کمین کردن ، وقتی اومد سراغت لبخندت سرد میشه ، خودت سرد میشی و باید بری و کارای روز مرتو بکنی:سیگار ، آهنگ ، بی خوابی ... هیچ برنامه روزانه جدیدی هم در کار نیست 



الان ساعت 5:42 دقیقست باورم نمیشه 42 دقیقه نشستم و به مانیتور خیره شدم و تمام چیزایی که نوشتم همینه ،

به اندازه یه کتاب تو ذهنم چیزی میگذره 



میترسم برم بیرون ، افکار شکارم میکنند 






برده های اعتقاد(و باز هم زنده باد خر)

مشروب ، رپ و آخر شب هم قراره بره هیئت !!!

اینا صحبت های کسی که رو نیمکت روبروم تو پارک نشسته بودِ !

از گفتن مشکلات کلیشه ای جامعه بدم میاد ، ولی آدم باید یکم خودشو خالی کنه دیگه ،

صب مشروب می خوری جلو رفیقات رپ می ذاری با موضوع داف کُنی ، دیگه هیئت می خوای بری چیکار کنی؟ مگر اینکه بخوای راه همونایی که بهشون اعتقاد داری رو ادامه بدی  !


+چه فرقی میکنه تئوری دیوار پینک فلوید یا مرغدونی بودن دنیا یا نوشته های پوچ گرایانه صادق هدایت یا هر چیز دیگه ، همه مردم دنبال اعتقاد داشتن به چیزین که از اونا یه برده بسازه ... مثل همیشه زنده باد خر

ایهام-خلاصه تعریف دنیا و آدما

دنیا در اصل یه مرغ دونی بوده، ینی قرار بوده باشه ، و همچنان هستش

ولی خوب از قضا تو مرغ دونیه گاو و گوسفندم پیدا شدن و اسب همچنین ،

ولی خوب خدمات این دنیا مخصوص مرغدونیه متاسفانه 

و گاو و گوسفند و اسب ها هم باید دونه بخورن که خیلی وقتا هم این گوسفنداش عن مرغم میخورن ظاهرا خیلی هم لذت میبرن و مرغام واسشون ناز می کنن 

همسایه بقلیمم باباش گوسفند بوده ننش اسب بوده خودش تک شاخ شده واسه همین خیلی عده آش میشه پیش من 

دو تا لاشخورم کنارم نشستن 

بعد گاوا هم که کلا نیستن 

کازیمودو ویلسونز



! When you bump with the hump, you land on your rump

 " Quasimodo Wilsons."


وقتی با اونی که رو کولِ ضربه بخوری ، با پشت می خوری زمین


"استاد کازیمودو ویلسونز"


we will never feel again



خورشید طلوع خواهد کرد 


و اشک ها خشک خواهند شد


آن لحظات حدر رفته دیگر باز نخواهند گشت


و ما دیگر احساسش نخواهیم کرد



+anathema-emotional winter

all we ever do is talk

خیلی هارو هم دیدم تو وبلاگاشون میان درباره صلح و اون آرمش حرف میزنن ولی هیچوقت خبر ندارن چه تفاوت زیادی بین زندگی خودشون و کسایی که داره بهشون ظلم میشه وجود داره و هیچ وقت هم نخواهند فهمید.

نمیدونم اسم این کارشونو چی میتونم بزارم ، شاید خودنمایی یا احساس نیاز شدید به روشن فکر بودن !

داشتم یه آهنگ از گروه Stone sour  گوش میدادم یه حرف خیلی جالب زد که جواب همه ی اینارو میده :


Peace is just two fingers now , peace was just a phase
When someone put it on a shirt, you knew to count the days
**So take those fingers, tape 'em and shove 'em up your A
And carry on
... but don't try it now
, CUZ PEACE IS GONE

فرق است بین انسان و دوپا

بزرگ ترین نقص های دنیا را انسان ها دارند ، انسانهایی که قدرت درکشان به ظاهر از همه ی موجودات بیشتر است ، انسان هایی که با قدرت احساس و تفکرشان معجزه خلق میکنند ،

 از آثار هنری مانند ساخت موسیقی و یا حتی خلق عشقی با شکوه همراه با فدا کاری گرفته تا اختراع وسایل ، 

همان انسان ها آنقدر پست می شوند که یکدیگر را حیوان خطاب می کنند.

همان انسان ها آنقدر سنگدل می شوند که وقتی نگاهشان می کنی جز جسمی بی روح هیچ نمیبینی

همان انسان ها آنقدر قدر نشناس می شوند که هنگامی که از وضعیتی ناراضی هستند به وضعیتی جدید می آیند ، دلتنگ همان وضعیت قبلی می شوند .

همان انسان هایی که همیشه شکایت می کنند ولی هرگز نمیبینند خیلی ها هم از او شکایت میکنند.

همان انسان هایی که هرگز نخواهند فهمید که آسایششان را مرگ چه کسانی تامین کرده ،و همان ها آنقدر خودشان را بالا میگیرند که انگار فراموش کرده اند که تنها دلیل با ارزش بودنشان دادن کود به کاهو است.

وچیزی که برایم در حد مرگ وحشتناک است ، اینکه چقدر راحت دل های یک دیگر را مانند تکه ای زباله خرد میکنیم... وای بر روزی که دل خودمان را خرد کنند !

ما انسان ها موجودات عجیبی هستیم  و کاش می دانستیم چه ارزش های بزرگی درونمان داریم و کاش روزی بدانیم ...

piggy


!Hey Pig

Yeah You

Hey pig piggy pig pig pig

All of my fears came true

my little piggy needed something new

?what am I suppose to do 

!!!Lost my shit because of you 

+nine inch nails- piggy


aphelion

مثل همیشه به سزم زد و تصمیم به نوشتن رمانی گرفتم

امیدوارم بتونم اونجوری که می خوام تمومش کنم 




افتخار سادیسم ، هنر آفتابه سازی

بازی دادن بقیه هنر نیست من نمیدونم یه سری از بیمارای سادیسمی چجوری افتخار میکنن .

که البته باید بگم 90 درصد موجودات (!!!)‌ ایران از بیماریه سادیسم رنج می برنٰ، البته لذت میبرن

...

دلیل اینکه اینو میگم اینه که خودم چند بار ادای سادیسمیارو درآوردم و به قول بعضیا شیطان(!!!! ؟ ) شدم ولی بیشتر به جای لذت احساس احمق بودن می کردم ..

و چقدر خوبه که آدم بزرگی باشی ، و چه لذتی داره که بقیه رو هم جزئی از خودت بدونی 

حد اقل موقع مرگت نفس راحت بکشی

گرچه همونا هم حتی درکشون در همین حد هم کشش نداره 

دت! ایز د کوئسشن

سوال اساسیم اینجاست که :

آیا این فکر ماست که اتفاقی که قراره بیفته رو تغییر میده ؟

یا این اتفاقی که قراره بیفتست که فکر ما رو تغییر میده ؟


و سوال اساسی ترم اینجاست که :
چرا این قضیه رو برای هرکی میگم منظورمو درست نمیگیره :|